مهدی اخوان ثالث

 

مهدی اخوان ثالث ( م - امید ) در سال 1307 هجری شمسی در مشهد قدم به عرصهء هستی نهاد. نام پدرش، علی و نام مادرش مریم بود. پدر ِ مهدی از مردم یزد بود که در جوانی به مشهد مهاجرت کرده و در این شهر سکونت اختیار نموده و ازدواج کرده بود. وی به شغل داروهای گیاهی و سنتی مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با یک چشم واردِ این جهان شد اما پس از مدتی چشمِ دیگر او به‌روی عالم و آدم باز شد، خود در این باره می گوید: « پدر من عطار - طبیب بود و مادر هم کارش خانه‌داری و بعدها هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امام رضا و از این قبیل. بعد از مدتی با درمان‌های پدر و دعاهای مادر ونذر و نیازهایش آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. خدا به من رحم کرد و الا حالا دنیا را با یک چشم می‌دیدم. اما حالا با دو چشم می بینم.»

 

 

هدف شعر باید در خوداگاهی انسان و درخواسته های مردمی باشد. شاعر و شعر اگر نتواند بیانگر واقعیتها وسرگذشت انسان یعنی تاریخ باشد هیچگاه نمی تواند به این هدف دست یابد. ذهن آگاه شاعر هرگاه با مهارت او درهم آمیزد می تواند کلامی به نام شعر بیافریند که آتش از آن برپا شود. در بررسی هر شعری باید بدنبال آن بود که این اثر براساس چه پشتوانه فکری و فرهنگی بنا شده است و در چه مسیری جریان دارد وبطورکلی جهان بینی آن چیست؟  چگونه جهان پیرامون را تفسیر می کند و چگونه نوآوری می نماید؟

تعهد به جامعه ی بشری را در اشعار شاعر معروف ایرانی مهدی اخوان ثالث  (م.امید) می توان یافت.

 در اشعار (م.امید) شعربه افکار وعواطف انسانی واجتماعی شاعر وابسته است وریشه در افکار واحساس او دارد.

 شاعر با شعر خود پلی میان خود و مخاطب میرند و دو دنیای مختلف را به هم پیوند میدهد و چنان فضایی ایجاد میکند که مخاطب غم وشادی خود را با غم وشادی او یکی می داند و شعر آیینه ای می شود که مخاطب خود را در آن می بیندو شعر به دل مخاطب می نشیند وبدین ترتیب پیام شعر منتقل میشود.

مهدی اخوان ثالث(م.امید) شاعری است که با دردها وارزشهای تاریخی-اجتماعی مردم این مرزوبوم یکی گشته وبا اشعار ساده و بی آرایش خود واقعیتهای تلخ روزگار را منعکس میکند.همانگونه که در اشعارش اشاره دارد بهفضای تیره وغمگین، کوچه های بن بست، راههای مسدود، هوای گند وگردآلود،کوچه باغ حسرت و... .

اخوان آنگونه که می اندیشد در شعرش تجلی می یابد .شب در شعر او بی انتهاست چرا که در لابلای ابیاتش  به شب بی انتهای قطبی که سرمای گزنده اش مغز استخوان را می سوزاند ،اشاره میکند و این نماد دردی بی انتهاست.در شعر "زمستان"او بشب بی انتهای منجمد قطبی که در آن شب وروز یکسان است را به تصویر می کشد واین حکایت از یکنواختی زندگی دارد.اخوان درهای بسته،دلهای خسته،سرهای درگریبان و غمگین را به تصویر می کشد و این فضا همان فضایی است که انسان امروزی در آن بسر می برد.

اخوان موقعییت تاریخی-اجتماعی را با شعر نمایان میکند و مخاطب را به جریانهای اجتماعی می برد .

بطور مثال اشعار "آخر شاهنامه" و "از این اوستا" با گفتاری احساسی ،کرداری اجتماعی را در پی دارد و این همان ویژگی اشعار "م.امید" است.

شاعر مردمی باید وجدان آگاه جامعه وچراغی برای هوشیاری و بیداری مردم باشد.

"م.امید" با بینشی انسان دوستانه شعر می سراید و حقیقت را روایت می کند وبا ایجاد فضایی سرشار از ناامیدی خواننده اش را به خشم وبر علیه آن (ناامیدی) به حرکت درمی اورد وبدین ترتیب شعر "امید" شعر زندگی است نه شعر مرگ ونیستی.

 

اخوان فریادی دردآلود از اجتماع مورد هجوم تاریکیست.همانگونه که می گوید:

 

 

ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند

                                                                  آبهای شومی و تاریکی و بیداد

خاست   فریادی  و  دردآلود    فریادی

                                                                              من همان فریادم،آن فریاد غم بنیاد

من   نخواهم   بـــــــــرد   این   از   یاد

                                                           کاتشی بودیم بر ما آب پاشیدند

گفتم و می گویم و پیوسته خواهم گفت

                                                                  ور     رود     بود   و    نبودم

هم چنان که رفته است و می رود

                                                                   بر باد........ .